فائزه کوثری
Team Lead
چگونه مسیر خود را شکل دادم
تجربه هممسیری با نشان
با سرمایهگذاری فناپ در نشان، مدیر سرمایهانسانی فناپ بهم اطلاع داد که نشان دنبال تعداد زیادی همکار تازه هست و من رو بهعنوان نیرویی که دوره کارآموزی در فناپ داشته معرفی کردن.
دوباره فرایند همکاری من با نشان شروع شد اما اینبار باور بیشتری به خودم داشتم و تجربیات مختلفی هم کسب کرده بودم. مراحل مصاحبه رو با موفقیت گذروندم و یلدای ۱۳۹۷ بود که بخشی از تیم نشان شدم.
در روز اول همکاری با نشان، با اینکه فضای صمیمی در شرکت بود ولی استرس محیط و افراد تازه رو داشتم و حتی اینقدر استرس داشتم که عصر اون روز کمر درد شده بودم. روز دوم کاری داشتم از راهپلهها پایین میومدم که برم آشپزخونه و یکی از همورودیهای رشتهام رو دیدم که در نشان بود. با دیدن من کلی بهم تبریک گفت و بهم گفت چقدر خوشحاله که اینجام؛ با شنیدن این حرفها اون استرس محیط جدید و افراد تازهاش بهکلی از وجودم بیرون رفت و سنگینی فضا برام از بین رفت. بعد از اون با بقیه تیمم آشنا شدم و کلی چیز تازه ازشون یاد گرفتم و حتی یکبار هم بهم حس اینکه تو کافی نیستی یا چرا اینو نمیدونی القا نشد.
سرگرمیهای من
وقت گذروندن با آدمهای که دوستشون دارم خوشحالم میکنه. پیانو زدن رو دوست دارم و از شنیدن موسیقی کلاسیک لذت میبرم.
سفر کردن و فیلم دیدن و بازی کردن با پرندههام حسابی سرذوقم میاره.
سه دیدگاه من درباره نشان
تیم من در نشان
من خیلی خوششانس بودم که تونستم کنار چنین همکاران حرفهای باشم.
تیم جمعسپاری سه سال هست که بهوجود اومده و در این مدت کارهای فوقالعادهای انجام داده. چشماندازه و آینده جذابی برای اون در نظر داریم و درکنار همدیگه برای رسیدن به رویاهامون تلاش میکنیم. امیدوارم زمانی که به این رویاها میرسیم همچنان در کنار تیم نشان باشم.
بهترین تسک روزانهام
در تیم جمعسپاری، گزارش سالانهای به کاربرانمون میدیم که اخیرا هم در سال ۱۴۰۱ با عنوان «گزارش قرن» براشون ارسال کردیم. در این سری گزارشها، توضیحاتی بهشون میدیم که طی فعالیتهایی که با نشان انجام دادن، چقدر به غنیتر شدن نقشه و تجربه بقیه کاربرای نشان کمک کردن. من واقعا از این سری تسکها لذت میبرم.
چیزی که با بودن در اینجا یاد گرفتم
یکی از مهمترین چیزهایی که با بودن در اینجا یاد گرفتم، اعتماد کردن بود. از ابتدای ورودم به من در موارد مختلف اعتماد شد و این فرهنگ به من هم منتقل شد تا به افراد بعدی در انجام دادن تسکهاشون اعتماد کنم. از نگاه نتیجهگرایی شاید این اعتمادها در ابتدای کار اونقدر نتیجه بینقصی نمیداد؛ شاید کدها خیلی تمیز نبود یا پروسه توسعه کند میشد اما همیشه همه کمکت میکردن حلشون کنی و بعد باز هم بهت در انجام کارهای تازه اعتماد میشد.