©OpenStreetMap Contributors©Neshan
cursor
شمال
کنترل بزرگنمایی نقشه
نمایش موقعیت من

عکس دبستان آیت الله کاشانی
place icon

دبستان آیت الله کاشانی

مدرسه

3/5
2 رای
به این مکان نظر و امتیاز دهید

نظرات برگزیده دبستان آیت الله کاشانی

  • ♠️کیهون  سوشی♠️
    ♠️کیهون سوشی♠️
    1400/04/03
    • گزارش نظر

    مدرسه کلاس اول ابتدایی من... خاطره شخصی از این محل؛ درست در چند قدمی خونمون بود(مدرسه آیت الله کاشانی) با اینکه بچه همون محل بودم و سهمیه داشتم یا شاگرد اول بودم و منظبط،فعال در برگزاری مراسم و سرود و... مبصر بودم و یه سال نظم اجرا کردم وکلاس را مدیریت مردمو مهمتر از همه از تخته پاک و کن محافظت کردم ولی خدا لعنت کند مدیران و مسئولان فاسد و بی‌شرف اون زمانش را که با گرفتن پول و رشوه از یکی دیگه و جایگزین کردن به جای من،منو به اجبار انتقال دادن سال دوم از بی کسی منو انتقال دادن به یه مدرسه خیلی خیلی دور و پرت (ارم؛درست بیخ گوش کوه عینالی، ارم برهوت اون موقع نه ارم حالا) 1 ساعت باید پیاده راه می‌رفتم و تا می‌رسیدم و... حتی آب خوردن هم نداشت و یادمه با پول تو جیبی ام چند باری از بچه ها آب می‌خریدم اندازه کمتر از استکان به اندازه پول یه بستنی یا بارها آب شور خوردم برهوت بود و من کوچیک بودم تاب تشنگی را نداشتم صبح های تاریک پاییز، کوچه و پس کوچه های پرت کوچه های خلوت و سوت و کور و عاری از آدم،خطر حمله سگ و.. ترس و دلهره، چکمه و... وکوچه های گلی و... اکتر روزهای بارانی تا زانو گل بودم در زمستان شکستن یخ معبر ها و افتادن در گودال های سرد و یخ زدن انگشت های پام در بهار گرمی هوا و تنشگی و خستگی و حمل کاپشن سنگینی که داشتم تک و تنها باید می‌رفتم نه حمایت مادر نه پدر یادمه یه بار غیبت داشتم و باید مادرم رو می‌بردم مدرسه مادرم راه نابلد بود و... از راحت ترین راه ممکن بردم تا مبادا در برگشت راه رو گم کنه و گم بشه و... اون روز تا بیام خونه دلهره داشتم و... خدایا مادرم به خونه رسید و... در عرض یکسال ١ بار هم با بابام رفتم همین الآن می‌بینی مدرسه درست سر کوچه هست ولی باز برا بچه ها سرویس میگیرن و... حالا همون اول سال بعلت گرفتن سرخک ٢ هته دیر به مدرسه رفتم و وقتی به مدرسه رفتم و سرکلاس نشستم گفتن تو برا این کلاس نیستی و باید بری ببینی کلاست کجاست خلاصه اون یکی دونفر همکلاسی هم که داشتم و باهاشون آشنا شده بودم هم دیگه معنای خودش را ازدست داده بود با کلی زحمت رفتم کلاس جدیدم را پیدا کردم و نشوند سرکلاس بغل یه خوشگل پسر معلم درس ریاضی میداد و میگفت تکرار کنید و من هیچی بلد نبودم و عین ماست نگاه میکردم پسره بهم میگفت تو چرا نمیگی تو هم جواب بده دیگه کاملا غریب بودم بعد تازه شروع به اذیت کردن هم کلاسی ها رسید خواستم آروم باشم اما نشد یعنی نذاشتند جنگ و دعوا با این و اون، دونه دونه از پس همه شون بر اومدم و شاخ اونایی که ادعا داشتن شکوندم حتی اونیکه هیکلش دو برابر من بود یادمه زمین زده بودم و از گوش هاش گرفته بودم و کشون کشون می‌بردم این طرف و اون طرف و خلاصه بعد مدت زمانی شدم قلدر کلاس و قلدرهای قبلی هم مقابلم بره بودن و یا باهام دوست شده بودن و... و خلاصه چقد سختی کشیدم در دوم ابتدایی همه سختی های زندگی ام یه طرف،سختی مدرسه رفتن دوم ابتدایی یه طرف اما دیگه در سال دوم آروم و منظبط نبودم هرچند باز شاگرد زرنگ بودم و خلاصه یکی از شلوغ های کلاس من بودم و معلمان همیشه میگفت امان از دست فلانی منو به جون رسونده، اکثرا به علت شلوغی بیرون دم در کلاس بودم و... شلنگ زدن ناظم و هارت و پورت های ناظم و مدیر و... خدا لعنت کند باعث بانی اش را، خدا ازش نگذره و تف به شرف نداشته اش🙏 من فقط یه بچه بودم و توان سختی این همه درد را نداشتم اما از همان اول چابک و دلیر بودم و گرگ راه شدم فقط تاب تشنگی را نداشتم این بود انشای من😂😂😂

    arrow
    Alireza Navid
    Alireza Navid
    1402/10/03

    عالی 👏😂

مکان‌های مشابه

عکس دبیرستان پسرانه دولتی طریق القدس

دبیرستان پسرانه دولتی طریق القدس

عکس پیش دبستانی ودبستان غیر دولتی محتشم

پیش دبستانی ودبستان غیر دولتی محتشم

عکس هنرستان بزرگسالان الزهرا(س)

هنرستان بزرگسالان الزهرا(س)

عکس مدرسه دخترانه احمدیزاده

مدرسه دخترانه احمدیزاده

عکس مدرسه غیردولتی مهرفاطمه

مدرسه غیردولتی مهرفاطمه

دسته بندی‌های مشابه

به این مکان نظر و امتیاز دهید

نظرات درباره‌ی دبستان آیت الله کاشانی

  • گنجشکک تنها
    گنجشکک تنها
    1403/06/02
    • گزارش نظر

    یادش خوش. سال ۶۹ کلاس اول یک بودیم. ناظم خانوم نصیری بود. نمیدونم زنده است یا برحمت خدا رفته.


  • ♠️کیهون  سوشی♠️
    ♠️کیهون سوشی♠️
    1400/04/03
    • گزارش نظر

    مدرسه کلاس اول ابتدایی من... خاطره شخصی از این محل؛ درست در چند قدمی خونمون بود(مدرسه آیت الله کاشانی) با اینکه بچه همون محل بودم و سهمیه داشتم یا شاگرد اول بودم و منظبط،فعال در برگزاری مراسم و سرود و... مبصر بودم و یه سال نظم اجرا کردم وکلاس را مدیریت مردمو مهمتر از همه از تخته پاک و کن محافظت کردم ولی خدا لعنت کند مدیران و مسئولان فاسد و بی‌شرف اون زمانش را که با گرفتن پول و رشوه از یکی دیگه و جایگزین کردن به جای من،منو به اجبار انتقال دادن سال دوم از بی کسی منو انتقال دادن به یه مدرسه خیلی خیلی دور و پرت (ارم؛درست بیخ گوش کوه عینالی، ارم برهوت اون موقع نه ارم حالا) 1 ساعت باید پیاده راه می‌رفتم و تا می‌رسیدم و... حتی آب خوردن هم نداشت و یادمه با پول تو جیبی ام چند باری از بچه ها آب می‌خریدم اندازه کمتر از استکان به اندازه پول یه بستنی یا بارها آب شور خوردم برهوت بود و من کوچیک بودم تاب تشنگی را نداشتم صبح های تاریک پاییز، کوچه و پس کوچه های پرت کوچه های خلوت و سوت و کور و عاری از آدم،خطر حمله سگ و.. ترس و دلهره، چکمه و... وکوچه های گلی و... اکتر روزهای بارانی تا زانو گل بودم در زمستان شکستن یخ معبر ها و افتادن در گودال های سرد و یخ زدن انگشت های پام در بهار گرمی هوا و تنشگی و خستگی و حمل کاپشن سنگینی که داشتم تک و تنها باید می‌رفتم نه حمایت مادر نه پدر یادمه یه بار غیبت داشتم و باید مادرم رو می‌بردم مدرسه مادرم راه نابلد بود و... از راحت ترین راه ممکن بردم تا مبادا در برگشت راه رو گم کنه و گم بشه و... اون روز تا بیام خونه دلهره داشتم و... خدایا مادرم به خونه رسید و... در عرض یکسال ١ بار هم با بابام رفتم همین الآن می‌بینی مدرسه درست سر کوچه هست ولی باز برا بچه ها سرویس میگیرن و... حالا همون اول سال بعلت گرفتن سرخک ٢ هته دیر به مدرسه رفتم و وقتی به مدرسه رفتم و سرکلاس نشستم گفتن تو برا این کلاس نیستی و باید بری ببینی کلاست کجاست خلاصه اون یکی دونفر همکلاسی هم که داشتم و باهاشون آشنا شده بودم هم دیگه معنای خودش را ازدست داده بود با کلی زحمت رفتم کلاس جدیدم را پیدا کردم و نشوند سرکلاس بغل یه خوشگل پسر معلم درس ریاضی میداد و میگفت تکرار کنید و من هیچی بلد نبودم و عین ماست نگاه میکردم پسره بهم میگفت تو چرا نمیگی تو هم جواب بده دیگه کاملا غریب بودم بعد تازه شروع به اذیت کردن هم کلاسی ها رسید خواستم آروم باشم اما نشد یعنی نذاشتند جنگ و دعوا با این و اون، دونه دونه از پس همه شون بر اومدم و شاخ اونایی که ادعا داشتن شکوندم حتی اونیکه هیکلش دو برابر من بود یادمه زمین زده بودم و از گوش هاش گرفته بودم و کشون کشون می‌بردم این طرف و اون طرف و خلاصه بعد مدت زمانی شدم قلدر کلاس و قلدرهای قبلی هم مقابلم بره بودن و یا باهام دوست شده بودن و... و خلاصه چقد سختی کشیدم در دوم ابتدایی همه سختی های زندگی ام یه طرف،سختی مدرسه رفتن دوم ابتدایی یه طرف اما دیگه در سال دوم آروم و منظبط نبودم هرچند باز شاگرد زرنگ بودم و خلاصه یکی از شلوغ های کلاس من بودم و معلمان همیشه میگفت امان از دست فلانی منو به جون رسونده، اکثرا به علت شلوغی بیرون دم در کلاس بودم و... شلنگ زدن ناظم و هارت و پورت های ناظم و مدیر و... خدا لعنت کند باعث بانی اش را، خدا ازش نگذره و تف به شرف نداشته اش🙏 من فقط یه بچه بودم و توان سختی این همه درد را نداشتم اما از همان اول چابک و دلیر بودم و گرگ راه شدم فقط تاب تشنگی را نداشتم این بود انشای من😂😂😂

    arrow
    Alireza Navid
    Alireza Navid
    1402/10/03

    عالی 👏😂

تصاویر دبستان آیت الله کاشانی

    • ۲ سال پیش
      عکس دبستان آیت الله کاشانی

    درباره‌ی دبستان آیت الله کاشانی

    دبستان آیت الله کاشانی (مدرسه) در محله انبارسردار تبریز و خیابان راسخی واقع شده است. این مکان یکی از دو مدرسه در محله انبارسردار تبریز می‌باشد و از نظر موقعیت جغرافیایی در نزدیکی شیک پوشان و همچنین بیمه ایران نمایندگی حسین پور کد 36234، ساندویچی همت جو، بانک دی، صوتی و تصویری چهل ستون و نانوایی سنگک قرار گرفته است.